كاتبان وحى
كاتبان وحى
منبع:علوم قرآنى صفحه 42
آن چه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد،صرفا نخواندن و ننوشتن است نهنتوانستن خواندن و نوشتن. و ما كنت تتلو من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذن لارتاب المبطلون (5) ،تو هيچ كتابى را پيش از اين نمىخواندى و با دستخود چيزى نمىنوشتى،و گرنه باطل انديشان قطعا به شك مىافتادند»مبادا كسانى كه در صدد تكذيب و ابطال سخنان تو هستند شك و ترديد كنند.اين آيه دليلى استبر اين كه پيامبر چيزى نمىخواند و نمىنوشت،ولى دلالت ندارد كه نمىتوانستبنويسد وبخواند و همين اندازه براى ساكت كردن معارضين كافى است،زيرا پيامبر را هرگز باسواد نمىپنداشتند،بنابر اين راه اعتراض را بر خود بسته مىديدند.
شيخ ابو جعفر طوسى در تفسير آيه مىگويد:<مفسرين گفتهاند نوشتننمىدانست،ولى آيه چنين دلالتى ندارد.صرفا گوياى اين جهت است كهنمىنوشته و نمىخوانده است و چه بسا كسانى نمىنويسند ولى قادر بر نوشتنهستند و در ظاهر وانمود مىشود كه فاقد سوادند و كتابت نمىدانند.پس مفاد آيهچنين است:پيامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتننبود» (6) .
علامه طباطبايى فرموده است:<ظاهر التعبير نفى العادة و هو الانسب بالنسبة الىسياق الحجة (7) ،ظاهر عبارت نفى عادت-بر نوشتن و خواندن-است و اين در جهتاستدلال مناسبتر است».
به علاوه داشتن سواد كمال است و بىسوادى نقص و عيب و چون تمامىكمالات پيامبر از راه عنايتخاص الهى بوده و هرگز نزد كسى و استادى تعلم نيافته(علم لدنى)پس نمىشود ساحت قدس پيامبر از اين كمال تهى باشد.عدم تظاهر بهسواد،براى اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشكيك بوده است،به همين دليلپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به كاتبانى نياز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحى براى اوكتابت كنند،لذا چه در مكه و چه در مدينه زبدهترين با سوادان را براى كتابتانتخاب فرمود.اولين كسى كه در مكه عهدهدار كتابت مخصوصا كتابت وحى شد،على بن ابى طالب عليه السلام بود و تا آخرين روز حيات پيامبر به اين كار ادامه داد.پيامبر صلى الله عليه و آلهنيز اصرار فراوان داشت تا على،آن چه را نازل مىشود،نوشته و ثبت نمايد تا چيزىاز قرآن و وحى آسمانى از على دور نماند.
سليم بن قيس هلالى،كه يكى از تابعين بود،مىگويد:نزد على عليه السلام در مسجد كوفهبودم و مردم گرد او را گرفته بودند،فرمود: <پرسشهاى خود را تا در ميان شما هستماز من دريغ نداريد.درباره كتاب خدا از من بپرسيد،به خدا قسم آيهاى نازل نشدمگر آن كه پيامبر گرامى آن را بر من مىخواند و تفسير و تاويل آن را به منمىآموخت».عبد الله بن عمرو يشكرى معروف به ابن الكواء،يكى ازپرسش كنندگان صحابه على عليه السلام و بسيار دانا و دانشمند بود،از وى پرسيد:آن چهنازل مىگرديد و شما حضور نداشتيد، چگونه است؟على عليه السلام فرمود:<هنگامى كهبه حضور پيامبر مىرسيدم،مىفرمود:يا على در غيبت تو آيههايى نازل شد،آن گاهآنها را بر من مىخواند و تاويل آنها را به من تعليم مىفرمود» (8) .
اولين كسى كه در مدينه عهدهدار كتابت وحى گرديد،ابى بن كعب انصارى بود.
او قبلا در زمان جاهليت نوشتن را مىدانست.محمد بن سعد گويد:<كتابت در ميانعرب كمتر وجود داشت و ابى بن كعب از جمله كسانى بود كه در آن دوره كتابت رافرا گرفته بود» (9) .ابن عبد البر مىگويد:<ابى ابن كعب نخستين كسى است كه در مدينهعهدهدار كتابتبراى پيامبر صلى الله عليه و آله شد و او اولين كسى بود كه در پايان نامهها نوشت:
كتبه فلان...» (10 .ابى بن كعب كسى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرآن را به طور كامل بر وىعرضه كرد.او از جمله كسانى است كه در عرضه اخير قرآن حضور داشت،بدينجهت در دوران يك سان كردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستى گروه به او واگذارشده بود.و هرگاه در مواردى اختلاف پيش مىآمد،با نظر ابى،مشكل حلمىگرديد (11) .
زيد بن ثابت در مدينه در همسايگى پيامبر صلى الله عليه و آله خانه داشت.او نوشتنمىدانست.در ابتداى امر هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله نياز به نوشتن داشت و ابى بن كعب حاضرنبود،به دنبال زيد مىفرستاد تا براى او كتابت كند.رفته رفته كتابت او هم رسميتيافت و حتى با دستور پيامبر صلى الله عليه و آله زبان و نوشتن عبرانى را نيز فرا گرفت تا نامههاىعبرى را براى پيامبر صلى الله عليه و آله بخواند،ترجمه كند و پاسخ بنويسد.زيد بن ثابتبيش ازديگر اصحاب،ملازم پيامبر صلى الله عليه و آله براى نوشتن بود و بيشتر نامه نگارى مىكرد (12) .
بنابر اين عمدهترين كاتبان وحى،على بن ابى طالب،ابى بن كعب و زيد بن ثابتبودند و ديگر كاتبان وحى،در مرتبه دوم قرار داشتند.
ابن اثير گويد:<يكى از ملتزمين حضور در امر كتابت،عبد الله بن ارقم زهرى بود.
او عهدهدار نامههاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود،ولى عهدهدار معاهدهها و صلح نامههاىپيامبر صلى الله عليه و آله،على بن ابى طالب بود».او مىگويد:<از جمله كاتبان،كه احيانا براىپيامبر صلى الله عليه و آله كتابت مىكردند،خلفاى ثلاثه،زيد بن عوام،خالد و ابان دو فرزندسعيد بن العاص،حنظله اسيدى،علاء بن حضرمى،خالد بن وليد،عبد الله بن رواحه،محمد بن مسلمه،عبد الله بن ابى سلول،مغيرة بن شعبه،عمرو بن العاص،معاوية بن ابى سفيان،جهم يا جهيم بن صلت،معيقب بن ابى فاطمه وشرحبيل بن حسنه بودند».
او مىافزايد:<نخستين كس كه از قريش براى پيامبر كتابت نمود عبد الله بن سعدبن ابى سرح بود،سپس مرتد شد و به سوى مكه باز گشت و آيه <و من اظلم ممنافترى على الله كذبا او قال اوحى الى و لم يوح اليه شيء...» (13) در شان او نازل گرديد» (14) .
ظاهرا اين افراد از جمله كسانى بودند كه در ميان عرب آن روز با سواد بودند ونوشتن و خواندن مىدانستند و در مواقع ضرورت گاه و بىگاه حضرت براى نوشتناز آنان استفاده مىكرد،ولى كاتبان رسمى سه نفر فوق و ابن ارقم بودند.
ابن ابى الحديد گويد:<محققان و سيره نويسان نوشتهاند كه كاتبان وحى،على عليه السلام و زيد بن ثابت و زيد بن ارقم بودند و حنظله بن ربيع تميمى و معاويه،نامههاىپيامبر صلى الله عليه و آله را به سران،نوشتههاى مورد نياز مردم و هم چنين ليست اموال و صدقات را مىنوشتند» (15) .ابو عبد الله زنجانى تا بيش از چهل تن را جزء كاتبان وحى شمردهاست (16) كه ظاهرا هنگام ضرورت از وجود آنان استفاده مىشده است.
بلاذرى در خاتمه كتاب فتوح البلدان از واقدى آورده است:<هنگام ظهور اسلام،در ميان قريش،هفده نفر نوشتن را مىدانستند: على بن ابى طالب،عمر بن الخطاب،عثمان بن عفان،ابو عبيدة بن جراح،طلحة بن عبيد الله،يزيد بن ابى سفيان،ابوحذيفة بن عتبة بن ربيعه،حاطب بن عمرو(برادر سهيل بن عمرو عامرى)،ابوسلمة بن عبد الاسد مخزومى،ابان بن سعيد بن العاص بن اميه، برادرش خالد بن سعيد،عبد الله بن سعد بن ابى سرح،حويطب بن عبد العزى،ابو سفيان بن حرب،معاوية بن ابى سفيان و جهيم بن صلت و از وابستگان قريش:علاء بن حضرمى.
از زنانى كه در صدر اسلام نوشتن را مىدانستند مىتوان از ام كلثوم بنت عقبه،كريمه بنت مقداد و شفاء بنت عبد الله نام برد.شفاء به دستور پيامبر به حفصهنوشتن آموخت و بعد از آن حفصه در زمره نويسندگان قرار گرفت.عايشه و ام سلمهاز زنانى بودند كه فقط خواندن مىدانستند.
در مدينه سعد بن عباده،منذر بن عمرو،ابى بن كعب،زيد بن ثابت،كه نوشتنعربى و عبرى را مىدانست،رافع بن مالك،اسيد بن حضير،معن بن عدى،بشير بن سعد،سعد بن ربيع،اوس بن خولى و عبد الله بن ابى نوشتن مىدانستند» (17) .
شيوه كتابت در عهد رسالتبدين گونه بود كه بر هر چه يافت مىشد و امكاننوشتن روى آن وجود داشت،مىنوشتند،مانند:
1- عسب:جمع عسيب،جريده نخل،چوب وسط شاخههاى درختخرما كهبرگهاى آن را جدا مىساختند و در قسمت پهن آن مىنوشتند.
2- لخاف:جمع لخفه،سنگهاى نازك و سفيد.
3- رقاع:جمع رقعه،تكههاى پوستيا ورق(برگ)يا كاغذ.
4- ادم:جمع اديم،پوست آماده شده براى نوشتن.
پس از نوشته شدن،آيات نزد پيامبر و در خانه ايشان ضبط و نگهدارى مىشد.
گاهى برخى از صحابه مىخواستند سوره يا سورههايى داشته باشند،آنها رااستنساخ كرده و بر روى تكههاى برگ يا كاغذ مىنوشتند و نزد خود نگه مىداشتندو معمولا در محفظههاى پارچهاى به ديوار مىآويختند (18) .
آيهها به گونهاى منظم و مرتب،در هر سوره ثبت مىگرديد و هر سوره با نزولبسم الله آغاز يافته و با نزول بسم الله جديد ختم آن سوره اعلام مىشد و سورهها بااين رويه هر يك جدا و مستقل از يك ديگر ثبت و ضبط مىشد.در عهد رسالتهيچ گونه نظم و ترتيبى بين سورهها صورت نگرفت.
علامه طباطبايى مىفرمايد:<قرآن به صورت امروزى در عهد رسالت ترتيب دادهنشده بود،جز سورههاى پراكنده بدون ترتيب و آيههايى كه در دست اين و آن بود ودر ميان مردم به طور متفرق وجود داشت» (19) .
پی نوشت:
1- اعراف 7:157 و 158.
2- جمعه 62:2.
3- بقره 2:78.
4- تفسير كبير رازى،ج 15،ص 23.
5- عنكبوت 29:48.
6- ابو جعفر(شيخ طوسى)،التبيان،ج 8،ص 193.
7- الميزان:ج 16،ص 145.
8- سليم بن قيس هلالى،السقيفه،ص 214-213.
9- طبقات ابن سعد،ج 3،قسمت 2،ص 59.
10- ر.ك:الاصابة،ج 1،ص 19.ابن عبد البر قرطبى،الاستيعاب فى معرفة الاصحاب در حاشيه الاصابه،ج 1،ص 51-50.
11- ر.ك:التمهيد،ج 1،ص 348-340.مصاحف سجستانى،ص 30.
12- ر.ك:ابن اثير،اسد الغابة فى معرفة الصحابه،ج 1،ص 50.الاستيعاب در حاشيه الاصابه،ج 1،ص 50 ومصاحف سجستانى،ص 3. طبقات ابن سعد،ج 2،قسمت 2،ص 115.
13- انعام 6:93.
14- ر.ك:اسد الغابة،ج 1،ص 50.
15- ابن ابى الحديد،شرح نهج البلاغه،ج 1،ص 338.
16- زنجانى،ابو عبد الله،تاريخ القرآن،ص 21-20.
17- ر.ك:ابو الحسن بلاذرى،فتوح البلدان،ص 460-457.
18- ر.ك:التمهيد،ج 1 ص 288.تلخيص التمهيد،ج 1 ص 133.
19- الميزان،ج 3،ص 79-78.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}